در دل هاي يك بازنشسته
 
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 451
بازدید کل : 33639
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


سلام زلزله دیشب که آمدی من و لیلا و حمید را در خواب بردی نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟

دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد ساکتِ ساکت ، برای همیشه همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ، پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ... حمید در زیر اوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس " خویشه گی خاسم  " من هستم ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من

می دانی زلزله ، ما که رفتیم ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا ولی ما دیگه نبودیم ، اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم

لودر که می دانی چیست همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند ودر روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم

مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند

وای " باوگم "   ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را

نمی دانم زلزله شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند

می دانی زلزله با آمدن تو ، روستای ما را شناختند می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟

راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳  ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی

و به زنده های لودر و همدلی  ندیده به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ،  آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد

می دانی زلزله ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند : " ز" مثل " زندگی"

ارسالی از آقای حسین کشاورز


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 26 آبان 1396برچسب:زلزله, توسط عبدالحق

با سلام و تسليت ايام جانسوز رحلت رسول اكرم صلي الله و عليه واله وسلم

و امام حسن مجتبي عليه السلام و امام رئوف رضاعليه السلام

 

اخيرا در مسابقه اي كه در امريكا برگزار شده بود  يكي از دوستان آقا مهدي  از اعضاي گروه راديو اماتور البرز  برنده  آن شدند

توضيحات اقا مهدي راجع به مسابقه:

 این مسابقات، نوعی چالش برای شبیه سازی کاربرد دستگاه های رادیویی/مخابراتی در مواقع بحران هست. اگر دو لینک فوق رو بخونید، کامل هستن.
یعنی یک سناریوی فرضی مطرح میشه (مثلا زلزله) که در اون زیرساخت های کشور مثل موبایل و تلفن و اینترنت و حتی بعضا برق دچار آسیب جدی شدن. حالا میگه شما برای برقراری ارتباط با دیگران و تماس با اون ها و همچنین گوش دادن به اخبار، از چه ابزاری استفاده می کنید. البته محدودیت هایی مثل محدودیت قیمت هم میذارن

علت برنده شدن من، دید متفاوت به این قضیه بود (همیشه برنده ها میان یه چیزی مثل یائسو ۸۱۷ رو میگن و خلاص. من سعی کردم از بعد دیگری به قضیه نگاه کنم و جامع تر توضیح بدم)

ممنونم دکتر. این مسابقات، نوعی چالش برای شبیه سازی کاربرد دستگاه های رادیویی/مخابراتی در مواقع بحران هست. اگر دو لینک فوق رو بخونید، کامل هستن.
یعنی یک سناریوی فرضی مطرح میشه (مثلا زلزله) که در اون زیرساخت های کشور مثل موبایل و تلفن و اینترنت و حتی بعضا برق دچار آسیب جدی شدن. حالا میگه شما برای برقراری ارتباط با دیگران و تماس با اون ها و همچنین گوش دادن به اخبار، از چه ابزاری استفاده می کنید. البته محدودیت هایی مثل محدودیت قیمت هم میذارن

علت برنده شدن من، دید متفاوت به این قضیه بود (همیشه برنده ها میان یه چیزی مثل یائسو ۸۱۷ رو میگن و خلاص. من سعی کردم از بعد دیگری به قضیه نگاه کنم و جامع تر توضیح بدم)

http://swling.com/blog/2015/12/winners-of-the-virtual-radio-challenge-iv-emergency-radio-preparedness/

 http://ephamradio.com/forum/showthread.php?t=430


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 19 آذر 1394برچسب:Virtual Radio Challenge, توسط عبدالحق

سلام دوست عزیزم مهندس کشاورز  مجلات الکترونیک و رادیو تلویزیون رو آرشیو می نمایند لذا دوستان علاقمند ضمن تماس با ایشان نسخه مجله خودرا امانت بایشان داده تا پس از اسکن عودت فرمایند   ۶۶۹۰۷۴۵۹


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 آذر 1394برچسب:ارشیو مجلات علمی, توسط عبدالحق

سلام دوست عزیزم مهندس کشاورز  مجلات الکترونیک و رادیو تلویزیون رو آرشیو می نمایند لذا دوستان علاقمند ضمن تماس با ایشان نسخه مجله خودرا امانت بایشان داده تا پس از اسکن عودت فرمایند   ۶۶۹۰۷۴۵۹


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 8 آذر 1394برچسب:ارشیو مجلات علمی, توسط عبدالحق

فرق بين مديران ايران و اروپا :

اروپا:مديران بعضى وقتها استعفا ميدهند.
ايران:عشق به خدمت مانع از استعفا ميشود.

اروپا:براى يك پست مديريت،دنبال مدير ميگردند.
ايران:براى يك فرد ،دنبال پست مديريت ميگردند و در صورت لزوم اين پست ساخته ميشود.

اروپا:اگر بخواهند از دانش و تجربه كسى حداكثر استفاده را بكنند ،او را مشاور مديريت ميكنند.
ايران:اگر بخواهند از كسى هيچ استفاده اى نكنند ،او را مشاور مديريت ميكنند.

اروپا:همه ميدانند درآمد قانونى يك مدير زياد است.
ايران:مديران انسانهاى ساده زيستى هستند كه درآمدشان به كسى ربطى ندارد.

اروپا:براى مديريت ،سابقه كارمفيد و لياقت لازم است.
ايران:براى مديريت ،مورداعتماد بودن كفايت ميكند.

اروپا:اگر تخلفى ازمديرى گزارش  شود پدر مدير در مى آيد.
ايران:اگر تخلفى از مديرى گزارش شود پدر گزارش دهنده در مى آيد.

اروپا:مدير فعالترين فرد سازمان است بامشغله فراوان.
ايران:مدير كم كارترين فردسازمان است با مشاغل فراوان.

اروپا:مديران اول فكر ميكنند بعداعمل ميكنند
ايران:مديران اول عمل ميكنند بعد فكر ميكنند

اروپا:اگر به مديري پيشنهاد طرحى بدهيد در سود آن طرح شريك هستيد و پاداش ميگيرد
ايران:مدير شما را مسخره ميكند ولى طرح را به نام خودش ثبت قانونى ميكنه .


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:فرق بين مديران ايران و اروپا :, توسط عبدالحق

یک مرد ۵۲ ساله و اپراتور رادیویی است که اخیرا قادر شده از حیاط پشتی خانه اش، با ایستگاه فضایی بین المللی ارتباط برقرار کرده و با فضانوردان ساکن این ایستگاه به گفتگو بپردازد.

وی پس از اینکه در می یابد ایستگاه فضایی بین المللی با خانه اش بر روی زمین برای دقایقی هماهنگی پیدا کرده و بر روی یک خط قرار می گیرد، بر آن می شود تا هفته ها وقت خود را گذاشته و برای ثانیه های طلایی برنامه ریزی کرده و با ایستگاه فضایی بین المللی تماس برقرار نماید. وی با توجه به تخصص اش در این امر، قادر می گردد تا به مدت ۵۰ ثانیه با فضانوردان به گفتگو بنشیند. در ادامه با دیجیاتو همراه باشید.

اگرچه همین موضوع و برقراری تماس با ایستگاه فضایی بین المللی، این بار خبر ساز گشته اما آنچنان که مشخص گردیده، تماس با ایستگاه یاد شده به هیچ عنوان موضوع عجیبی نیست و پیشتر نیز همین اتفاق روی داده است.

حتی در پایگاه اینترنتی خود ایستگاه فضایی بین المللی، صفحه ای اختصاصی وجود دارد که ارتباطات با فضانوردان در آن درج می شوند. این ارتباطات البته دقیقا به واسطه تلفن صورت نمی گیرند و از طریق امواج «رادیوی آماتور» صورت می گیرند که با استفاده از ماهواره ها، ارتباطات صوتی را جا به جا می کنند.

 

با استفاده از رادیوی آماتور، برخی از خدمه ایستگاه فضایی نیز به برقراری ارتباطات از پیش مقرر نشده مشغول می شوند که البته بیشتر جنبه ی تفریحی دارد؛ در اصطلاح به این پیام های تصادفی «ham» گفته می شود.

ظاهرا تا کنون فضانوردان مستقر در ایستگاه فضایی، صدها پیام اینچنینی برقرار کرده اند و البته تا زمانی که از کارهای خود و برنامه ریزی هایشان عقب نمانند، هیچ قانونی برای منع آنها از این اقدام وجود ندارد.

حال آدریان لین ۵۲ ساله می گوید که پس از ارتباط با ایستگاه فضایی، یکی از فضانوردان به او گفته:‌ «صدای شما را می شنویم – به ایستگاه فضایی بین المللی خوش آمدید.» لین که از این موضوع به شدت هیجان زده شده، تمام تلاش خود را کرده و می پرسد: «ستاره ها از آن بالا چگونه به نظر می رسند؟» فضانورد اینچنین به او پاسخ می دهد: «با توجه به عدم وجود هوا در فضا، بسیار درخشان تر به نظر می رسند.»


ادامه مطلب


گویند کسان که روز عید آمده است

این نکته بطبع من بعید آمده است

روزیست به ماعید که گویند همه

زان یار سفرکرده نوید آمده است

ولادت امام زمان(عج) مبارک

 

برخیز که حجت خدا می آید / رحمت زحریم کبریا می آید

از گلشن عسگری گذر کن که سحر / بوی گل نرگس از فضا می آید . . .

عید مهدی بر شما مبارک


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 خرداد 1394برچسب:ولادت امام زمان(عج) مبارک, توسط عبدالحق

ابن سینا
من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم.
زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!

***

جورج برنارد شاو
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت،
خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.

***

انیشتین
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است.
نه به خاطر مردمان شرور،
بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.

***

نلسون ماندلا
بگذار عشق خاصیت تو باشد
نه رابطه خاص تو با کسی......

آلبرت انیشتین
مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ،
زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند
و همواره هر دو ناامید میشوند. [Web] - [E-Mail]


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 خرداد 1394برچسب:صحبت بزرگان, توسط عبدالحق

زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.❤


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد,, توسط عبدالحق

دلم تنگ است یامهدی کجاماندی؟

بگوامشب نمازت راکجاخواندی؟

کناربارگاه مرتضی بودی؟

ویاکه زائرموسی الرضا بودی؟

بگودرمکه درحال دعاهستی ؟

ویامهمان شاه کربلا هستی؟

ویاهرنیمه شب دلتنگ وتنهایی..

عزاداربقیع وقبرزهرایی؟

دلم تنگ است یامهدی برای دیدنت هردم

حلالم کن اگریکدم توراآزرده ات کردم

دراین دنیاکه گردیده پراز نیرنگ ونامردی

دعایت میکنم هرشب که فردایش توبرگردی...


 *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394برچسب:دلم تنگ است, توسط عبدالحق

با سلام و  تبريك ايام پربركت مولود كعبه مولي الموحدين علي ابن ابيطالب

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 11 ارديبهشت 1394برچسب:روز پدر, توسط عبدالحق
سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.

در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.

زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.

دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .

هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :

پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟

زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.

سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند .

پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .
به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛

چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند.

پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.

زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!

پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.

پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.

در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟

پیرمرد با تعجب پرسید:منظورتان کدام پسرهاست ؟من که اینجا فقط یک پسر می بینم.

منبع: سیمرغ
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
برچسب ها: داستان کوتاه
 
نظرات بینندگان

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 29 فروردين 1394برچسب:داستان کوتاه, توسط عبدالحق

گفته اند: وقتی ادیسون به مدرسه رفت، بعد از چند روز معلم کلاسشون نامه ای را به ادیسون داد و گفت بده مامانت.

مادر ادیسون نامه را باز کرد دید نوشته: فرزندتان کودن است، مدرسه ما جای کودن ها نیست.

 ولی مادر، نامه را برای ادیسون اینگونه خواند: فرزند شما نابغه است مدرسه ما نمی تواند بیشتر از این آموزش دهد شما شخصا آموزش او را به عهده گیرید

 و مادر ادیسون در منزل به او آموزش میدهد و با او کار میکند.

ادیسون در ۱۳ سالگی اولین اختراعش را به ثبت میرساند.

مدتی پس از فوت مادر، یک روز ادیسون برای خود جشن تولد میگیرد و در آن جشن، صندوق خاطرات مادرش را آورده، نامه را در جمع بازکرده تا به همه بگوید که من از بچگی نابغه بودم؛ با دیدن اصل نامه شروع به گریه میکند و در آنجا او پی میبرد چطور مادرش از ادیسون کودن، یک ادیسون نابغه ساخت. این افتخار مادر ادیسون است. هزاران درود بر چنین مادرانى.


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 دی 1393برچسب:ادیسون, توسط عبدالحق
روزی همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. او گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود که چندین سال پیش از این بیوه شده بود ولی مشغله‌های زندگی و داشتن سه بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم. به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد می‌دانست. به او گفتم: «به نظر مى‌رسد بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم بیرون برویم.»

او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد. وقتی به خانه‌اش رسیدم دیدم کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود. موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره‌ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین می‌شد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون می‌رود و آنان خیلی تحت تاثیر قرار گرفته‌اند و نمی‌توانند برای شنیدن ما وقع امشب منتظر بمانند.

ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گویی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یادآوری خاطرات گذشته به من می‌نگرد و به من گفت یادش می‌آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران می‌رفتیم او بود که منوی رستوران را می‌خواند. من هم در پاسخ گفتم: «حالا وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.»

هنگام صرف شام آن قدر با هم حرف زدیم که سینما را از دست دادیم. وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم: «خیلی بیش‌تر از آنچه که می‌توانستم تصور کنم.»

چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید در کمال ناباوری درگذشت. چند روز بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم به دستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: «نمی‌دانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای دو نفر پرداخت کرده‌ام، یکی برای تو و یکی برای همسرت و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.»

در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که به موقع به عزیزان‌مان بگوییم که دوست‌شان داریم و زمانی که شایسته آنان است به آنان اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهم‌تر از خدا و خانواده نیست.

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 29 دی 1393برچسب:صرف شام با زنی دیگر , توسط عبدالحق

قلمت را بردار
بنویس از همه ی خوبیها
زندگی، عشق، امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس
که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس
که پر از عشق
به هر جای جهان می نگرد
قلمت را بردار
روی کاغذ بنویس
زندگی با همه تلخی ها
باز هم شیرین است....❤


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393برچسب:قلمت را بردار, توسط عبدالحق

زائري باراني ام آقا به دادم مي رسي ؟
بي پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم مي رسي ؟
گر چه آهو نيستم اما پر از دلتنگیم ضامن چشمان آهوها به دادم مي رسي ؟
من دخيل التماسم را به چشمت بسته ام  هشتمين دردانه زهرا به دادم مي رسی
 السلام عليک يا امام الرئوف!
 درآخرین روزهای صفر،حسین خریدار اشكهایتان، پیامبر مشكل گشای غمهایتان، غریب مدینه شفاعت خواهتان، خورشید طوس ضامن دعاهایتان ومهدی فاطمه سایبان دلتان باشد از همه التماس دعا دارم


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 دی 1393برچسب:اخرين روز صفر, توسط عبدالحق

 

مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَرْ بٰاشَدْ

               بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَرْ بٰاشَد

 

مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَدْ

               جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَرْيٰا بٰاشَدْ

 

مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَدْ

             بٰالُ و پَرْ سُوخْتِه،هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَدْ

 

هيچْ كَسْ مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰارْ نَبُودْ

                   لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰارْ نَبُودْ

 

هَرْ كَسْي خْوٰاسْت كِهْ فَرْدٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسَدْ

              يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييدْ بِه سَلٰامَتْ بِرِسَدْ


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 آبان 1393برچسب:ابوالفضل(غ), توسط عبدالحق
در خانواده های خوشبخت، اعتماد وجود دارد و اعضاء به راحتی گفته های یکدیگر را پذیرفته و در درستی آن تردید نمی کنند ولی در خانواده های غیرخوشبخت، برای دریافت پذیرش گفته خود، پیوسته بایستی برای دیگر اعضاء سوگند خورد، سوگند به جان این و آن، یا به مقدسات شان و طرف مقابل، در تلاش برای فهمیدن صحت حرف همسر است و یا گرفتن یک سوتی که مشت او را باز کند!

بعضی ها فکر می کنند همین که با همسر و فرزندشان مشکل آنچنانی ندارند و صدای داد و بیدادشان، گوش فلک را کر نمی کند، خانواده سالمی دارند. آنها تصور می کنند، اگر اهل اعتیاد نیستند و تا به حال پایشان به پاسگاه پلیس و دادگاه کشیده نشده، پس جزو خانواده های سالم این مملکت هستند. درستی یا نا درستی تصورشان با خودشان، اما روانشناسان، ویژگی های دیگری را در مورد یک خانواده سالم عنوان کرده اند.

خانواده هایی که بتوانند خود را به تعادل برسانند و درگیر یا مغلوب مشکلات مختلف و موقعیت های چالش انگیز نگردند و از پا نیفتند و بتوانند از سیستم سالم مراوده و ارتباط مطلوب، مرز متناسب و... برخوردار گردند، در چرخه خود از سلامت و انسجام مناسبی برخوردار گردیده و اعضاء آن، خوشبختی و شادکامی را به صورت روشن تری احساس می کنند.
 
ببینید خانواده تان ویژگی های زیر را دارد:

1- در خانواده های سالم، زن و مرد برای دیدن و رسیدن به یکدیگر لحظه شماری می کنند، ساعتی که مرد از یک روز شلوغ کاری، به خانه بر می گردد، برای زوج های خوشبخت و سالم ، ساعت اوج روز است، دلشان می تپد و خودشان را برای دیدن یکدیگر آماده می کنند، در صورتی که در خانواده های با سطح سلامت پایین تر، زن و شوهر به سفر رفتن و یا میهمانی رفتن یکدیگر به صورت جدا جدا، علاقه دارند و دائم می گویند: خدا کند امشب شوهرم دیر بیاید و یا ای کاش خانمم امشب خونه مادرش بماند!

2- در خانواده های سالم، زن و شوهر برای یکدیگر گفتنی بسیار دارند و هر گاه در کنار هم باشند، میان آن ها گفتگوی گرمی برقرار می شود، اتفاقات روز گذشته را برای یکدیگر بازگو می کنند، در مورد اطرافیان صحبت می کنند و نظر می دهند و نظر طرف مقابل را جویا می شوند، آب و هوا، تیترهای خبری، برنامه های آینده، جوک و ...خلاصه باهم حرف می زنند، در صورتی که خانواده های غیرخوشبخت، بیشتر لحظه ها به قهر می گذرد و پرسش و پاسخ ها میان آن ها بسیار کوتاه هستند و هر گاه زن و شوهر کنار هم قرار بگیرند، شوهر، روزنامه می خواند، جدول حل می کند، تلویزیون نگاه می کند یا برعکس... یا به عبارتی هر کس به کاری مشغول می گردد.

در خانواده های خوشبخت، اعتماد وجود دارد و اعضاء به راحتی گفته های یکدیگر را پذیرفته و در درستی آن تردید نمی کنند ولی در خانواده های غیرخوشبخت، برای دریافت پذیرش گفته خود، پیوسته بایستی برای دیگر اعضاء سوگند خورد

3- در خانواده های خوشبخت، همسران به سلیقه هم آشنا بوده و به آن عمل می کنند، برای نمونه، خوراک، پوشاک، معاشرت یا رفت و آمد و خرید. آن چیزی را می پوشند که عشقشان دوست دارد، آن رفتاری را می کنند که همسرشان می پسندد، در صورتی که در خانواده های غیرسالم، همسران نسبت به سلیقه طرف مقابل بی خبر و بی تفاوت بوده و تنها به خواسته های شخصی خود اندیشیده و عمل می کنند.

4- در خانواده های سالم و خوشبخت، اتحاد، همبستگی و یکپارچگی وجود دارد اما در خانواده غیرخوشبخت، گسستگی و تکروی، هر گاه میان اعضاء خانواده ای واژه هایی هم چون «به من چه»، «به تو چه»، «به من مربوط نیست»، «به تو مربوط نیست»، «به کسی مربوط نیست»، «به خودم مربوط است»، را بسیار شنیدید، این گمان را ببرید که با خانواده ای بدون آینده و غیر خوشبخت، رو به رو هستید. در خانواده سالم" منی" وجود ندارد، همه اش "ما"ست.

5 - در خانواده های خوشبخت، اعتماد وجود دارد و اعضاء به راحتی گفته های یکدیگر را پذیرفته و در درستی آن تردید نمی کنند ولی در خانواده های غیرخوشبخت، برای دریافت پذیرش گفته خود، پیوسته بایستی برای دیگر اعضاء سوگند خورد، سوگند به جان این و آن، یا به مقدسات شان و طرف مقابل، در تلاش برای فهمیدن صحت حرف همسر است و یا گرفتن یک سوتی که مشت او را باز کند!

6- در خانواده های خوشبخت، احترام وجود دارد، در ارتباطات گفتاری و غیرگفتاری و همین طور درخواست نیازها و پاسخ به آن ها و ارائه سرویس و برخورد با یکدیگر به گونه ای است که دارای استاندارد ادب و حرمت و با وجود صمیمیت، مدیریت و حرف شنوی از بزرگ ترها و در نظر گرفتن موقعیت کوچک ترها در یک مجموعه، رعایت گشته و لحاظ می شوند.

7- در خانواده های خوشبخت، بودن با یکدیگر را هر جایی که ممکن باشد، همچون میهمانی، مسافرت، خرید، پارک و حتی در مراسم سوگواری و به خاک سپاری به بودن با دیگران، ترجیح می دهند. در صورتی که خانواده های غیرسالم، مرد خانواده بیشتر به برنامه های مجردی مردانه، کشش و رغبت نشان می دهد و زن خانواده بیشتر به میهمانی و دوره ها و مسافرت های زنانه و غیرخانوادگی، علاقه نشان می دهد.

منبع: تبیان


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:خانواده خوشبخت, توسط عبدالحق

 زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درمورد آن هم چیزی نپرسد.
 
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.
 
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
 
پیرزن گفت : هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنند او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
 
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام!!!!
 

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:زن و شوهر عاشق, توسط عبدالحق

بر عید غدیر عید اکبر صلوات

بر چهره ی نورانی حیدر صلوات

بر فاطمه این عید هزاران تبریک

بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات

عید سعید غدیر خم مبارک باد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 مهر 1393برچسب:, توسط عبدالحق

خبر: ۳۵۵۵۷۹

تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۷
دیگر نشستهای خانوادگی برگزار می شد اما هر کس سرش به کارخودش گرم بود و مشغول.دیگر خبری از صحبت و خنده و درددل تا نیمه های شب نبود. امثال من که اهل این سرگرمی ها نبودیم مجبور بودیم همان ابتدای شب به رختخواب برویم و ..
تا چند سال پیش بهترین تفریح ما دختران هم سن و سال فامیل این بود که تقریبا هفته ای یک بار منزل یکی از خاله ها جمع شویم و کلی صحبت و درد دل کنیم و تا نیمه های شب بیدار بمانیم.برای من و امثال من که مجرد هم بودیم و تقریبا فرصتهای ازدواج مان از دست رفته بود این تفریحات هفتگی بسیار خوشایند بود... تا اینکه سر وکله کامپیوترهای شخصی، گوشی های نسل جدید ، وایبر، واتس آپ، شبکه های اجتماعی و .. میان اکثر جوانان پیدا شد.

من همیشه دختری گریزان از تکنولوژی بودم و این فضا ها اصلا برایم جذاب نبود اما سایر دختران فامیل مسحور این فناوری ها شدند.

دیگر نشستهای خانوادگی برگزار می شد اما هر کس سرش به کارخودش گرم بود و مشغول.دیگر خبری از صحبت و خنده و درددل تا نیمه های شب نبود. امثال من که اهل این سرگرمی ها نبودیم مجبور بودیم همان ابتدای شب به رختخواب برویم و... همیشه احساس تنهایی عذابم می داد ولی از زمانی که پای این تکنولوژی به زندگی همسالانم باز شده بیش از پیش احساس تنهایی می کنم. گویی این تکنولوژی نه تنها زندگی خود کاربر را تحت الشعاع قرارمی دهد بلکه زندگی اطرافیان وی را هم دار متلاطم می کند...

ما عموماً تصور می کنیم که تنهایی یعنی جدایی فیزیکی از دیگران. اما این تعریف ساده ، ماهیت خطرناک و زیان اور این وضعیت را در بر نمی گیرد: پریشانی عمیقی که افراد هنگامی که باور دارند روابط اجتماعی شان معنایی کمتر از آنچه باید باشد دارد، حس می کنند. این وضعیت می تواند آن دسته از افرادی را توصیف کند که در میان دریایی از ارتباطات موجود در سایت های شبکه اجتماعی به زحمت شنا می کنند. منطق به ما می گوید ارتباطات اجتماعی فراوان می تواند درمانی برای افسردگی و اندوه باشد: هر چه تعداد تماسها و ارتباطات بیشتر باشد، احتمال و شانس پیدا کردن روابط خوشایند و لذتبخش بیشتر می شود. اما این موضوع چندان درست نیست.

شبکه های اجتماعی ساختارهای اجتماعی اینترنتی پیچیده ای هستند که امکان برقراری ارتباطات را در سطوح بسیاری تسهیل کرده اند. نتایج پژوهش های مختلف بیانگر آن است که می توان از ظرفیت شبکه‌های اجتماعی در بسیاری از سطوح فردی و اجتماعی برای شناسایی مسائل و تعیین راه‌ حل آن‌ها، برقراری روابط اجتماعی، اداره امور تشکیلاتی، سیاست گذاری و هدایت افراد در مسیر دستیابی به اهداف استفاده نمود. این شبکه‌های اجتماعی در عین حال که فضاهایی برای پیدا کردن دوستان جدید و ارتباط با خانواده و دوستان هستند، به افراد عضو این امکان را می دهند که دوستان قدیمی خود را در جریان تغییرات زندگی شان قرار ‌دهند. به علاوه مکان‌هایی برای تبادل نظر هستند و در آنها افراد عضو عقاید و نظرات خود را با هم به اشتراک می‌گذارند. اگرچه شبکه های اجتماعی تاثیرات مثبت بسیاری در ارتقای برخی روابط اجتماعی خاص، پرکردن اوقات فراعت و افزایش اعتماد به نفس اعضای خود دارند اما تاثیرات منفی آن امروزه بیشتر مورد نظر متخصصان قرار گرفته است. اعتیادآور بودن، ایجاد حسادت، افسردگی و استرس شدید، به وجود آمدن مشکلاتی در تعاملات اجتماعی در دنیای واقعی، احساس تنهایی و نارضایتی از زندگی از جمله آثار منفی استفاده بیش از حد از شبکه ‌های اجتماعی به خصوص در نوجوانان محسوب می شوند.
ما عموماً تصور می کنیم که تنهایی یعنی جدایی فیزیکی از دیگران. اما این تعریف ساده ، ماهیت خطرناک و زیان آور این وضعیت را در بر نمی گیرد

پیامدهای عضویت در شبکه های اجتماعی

گروهی از روان‌شناسان و محققان دانشگاه میشیگان در تحقیقی دریافته‌اند که احساس تنهایی، نارضایتی از زندگی و افسردگی که یک چرخه معیوب را تشکیل می‌دهند، از پیامدهای حضور فراوان در شبکه‌های اجتماعی است. به گفته‌ی این روان‌شناسان، دلیل به وجود آمدن این چرخه این است که افراد به دلیل احساس تنهایی به شبکه‌های اجتماعی پناه می‌برند. در این شبکه‌ها با افرادی مواجه می‌شوند که به ظاهر به نظر نمی‌رسد که حس آنها را داشته باشند یا وضعیت اقتصادی یا اجتماعی بسیار بهتری نسبت به آنها دارند، بنابراین احساس تنهایی‌شان بیشتر و به دلیل وضعیت درماندگی که برایشان ایجاد می‌شود به افسردگی مبتلا می‌شوند.


بحران هویت

دکتر بارونس گرینفیلد، استاد دانشگاه آکسفورد، با اشاره به اینکه شبکه‌های اجتماعی نسلی را با آرزوی گرفتن بازخورد دائمی در زندگی پرورش می‌دهد، استفاده‌ی زیاد از این شبکه‌ها را باعث بحران هویت کاربران می‌داند. چرا که آنها از این شبکه‌ها می‌آموزند بی‌صبرانه در انتظار توجه بی‌درنگ سایرین به خود باشند.

 
عذاب وجدان و تجربه‌ی طردشدن

نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد 63 درصد اعضای شبکه‌های اجتماعی پاسخ به درخواست افزودن دیگران را در لیست دوستان‌شان را  به تأخیر می‌اندازند، از هر ده نفر سه نفر با رد‌کردن این درخواست دچار عذاب‌وجدان می‌شوند، و 12 درصد اصلاً دوست ندارند چنین درخواستی دریافت کنند. نتایج یک تحقیق دیگر نیز نشان می‌دهد افرادی که درخواست دوستی‌شان در فیس‌بوک رد می‌شود، همان‌قدر ناراحت و آزرده می‌شوند که رد شدن در زندگی واقعی آنها را ناراحت می‌کند.

 
افت تحصیلی

دانش‌آموزان و دانشجویانی که درگیر شبکه‌های اجتماعی می‌شوند تمرکزشان بر درس کاهش می‌یابد و افت تحصیلی گریبان‌گیرشان خواهد شد. طبق نتایج یک تحقیق که در سال 2012 توسط گروهی از روان‌شناسان در انگلستان انجام شده است، دانشجویانی که در روز بیش از دو ساعت در شبکه‌های اجتماعی وقت خود را سپری می‌کنند در مقایسه با دانشجویان دیگر که این کار را انجام نمی‌دهند، در سطح معناداری افت تحصیلی بیشتری را نشان می‌دهند.

البته آسیب های جدی دیگری مثل پرخاشگری، قطع روابط واقعی، مشکلات جسمانی، بیماری های روحی، مزاحمتهای سایبری و .. نیز از آسیبهای جدی شبکه های مجازی می تواند به شمار رود که به دلیل محدودیت زمان به آنها نمی پردازیم.

همانآ‌گونه که صحبت شد، افرادی که از شبکه های اجتماعی استفاده بیشتری می کنند؛ در معرض اضطراب، افسردگی و شکایات جسمانی بیشتری قرار دارند و همچنین میزان رضایت از زندگی کمتری دارند. افرادی که زمان بیشتری را صرف ارتباطات اینترنتی می کنند، فرصت زیادی برای ارتباطات زندگی واقعی ندارند و در دنیایی مجازی زندگی می کنند؛ دنیایی که لزوما همه آدم های آن قابل پیش بینی نیستند و صادقانه عمل نمی کنند. این دنیای مجازی نوجوانان را در معرض اختلالات درونی سازی شده قرار می دهد. از سویی دیگر، ارتباط های اینترنتی مداوم با خطر کاهش رضایت از زندگی و کاهش کیفیت زندگی در افراد همراه است. در تبیین این یافته می ‌توان به قطع ارتباط با دنیای واقعی، کاهش ارتباطات اجتماعی خارج از اینترنت و کاهش تفریحات اشاره کرد که به طور قطع تاثیری جز انزوا و تنهایی جدی در بر نخواهد داشت.

اما همه این‌ها به کنار، یادگیری طرز صحیح بهره‌مندی از شبکه‌های اجتماعی و توجه به زندگی اجتماعی و سلامت فیزیکی و روانی، می‌تواند از بسیاری از آسیب‌هایی که در کمین انسانهای دیجیتالی عصر حاضر نشسته، جلوگیری به عمل آورد.آموزش نحوه ی استفاده از این شبکه ها تنها در خانواده امکان پذیر است.

منبع: تبیان
 
 
 
 
 
 

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 25 شهريور 1393برچسب:شبکه هایی که تنهایم کردند , توسط عبدالحق

با سلام

مطلبي از سايت زير ديدم قشنگ بود گفتم بيارم

http://shabhayebarani.com/

از حموم اومدم بیرون... اومدم برقو خاموش کنم برق گرفتتم... واسه مادر بزرگم تعریف کردم... یه دقیقه فکر کرد بعد میگه: برقم برقای قدیم... میگرفت درجا طرفو خشک میکرد...!!!............... یعنی محبت میچکه ازشون!


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:, توسط عبدالحق

با سلام


گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی؟

گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی

فریاد کشیدم تو کجایی؟ تو کجایی؟

گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

هر منزل این راه بیابان هلاک است

هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است

در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است

نقش تن ماریست که در خواب کمین است

در هر قدمت خار هر شاخه سر دار

در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار

گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا

گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چمشه ای آنجا ست

گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست

گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز؟

گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:, توسط عبدالحق

با سلام و آرزوي سلامتي آقا و سرور و قائد و امام و حجت برحق مهدي صاحب زمان عج الله تعالي فرجك و سهل الله مخرجك

بخوان دعاي فرج را  دعا اثر دارد

دعا كبوتر عشق است بال و پر دارد

 بخوان دعاي فرج را  و عافيت بطلب

كه روزگار بسي فتنه زير سر دارد

 بخوان دعاي فرج را كه با شكسته دلان

نسيم لطف خدا انس بيشتر دارد

 بخوان دعاي فرج را ولي به قلب صبور

كه صبر ميوه شيرين تر از ظفر دارد

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال!

مسافر دل ما  نیت سفر دارد


بخوان دعای فرج را که آسمان ها را


شمیم غنچه نرگس، ز جای بردارد


  بخوان دعاي فرج را  ز پشت پرده اشك

كه يار گوشه چشمي به چشم تر دارد


بخوان دعای فرج را و نا امید مباش

بهشت پاک اجابت, هزار در دارد

 بخوان دعاي فرج را كه صبح نزديك است

خداي را شب يلداي غم سحر دارد

 بخوان دعاي فرج را كه دست مهر خدا

حجاب غيبت از آن روي ماه بردارد

 بخوان دعاي فرج را  كه يوسف زهرا

زپشت  پرده غيبت بما نظر دارد

 
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز


که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:, توسط عبدالحق

سه نور آمد به عالم پر ز احساس

معطر هر سه از عطر  گل  ياس

سه نور تابناك آسماني

حسين ابن علي سجاد و عباس


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:, توسط عبدالحق

با سلام و تبريك مبعث رسول اكرم

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 خرداد 1393برچسب:تبريك, توسط عبدالحق

با سلام

یا زینب یا عقیلة العرب

ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﯼ ، ﺑﮕﻮ:ﯾﺎﺯﻫﺮﺍ ........
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭﺑﺴﺘﻨﺪ، ﺑﮕﻮ: ﯾﺎﻋﻠﯽ .......
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺑﯽ ﯾﺎﻭﺭﺷﺪﯼ، ﺑﮕﻮ: ﯾﺎﺣﺴﻦ .........
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﯼ، ﺑﮕﻮ:ﯾﺎﺣﺴﯿﻦ .....
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻱ ﺑﮕﻮ:ﻳﺎﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ...........
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯼ،ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺭﺩﯼ،ﺑﯽ ﯾﺎﻭﺭﺷﺪﯼ، ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ
ﺑﺴﺘﻨﺪ،ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭﺩﯼ،ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻱ ﺑﮕﻮ ":ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯﺩﻝ ﺯﯾﻨﺐ"

 

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:زينب(س), توسط عبدالحق

 

روایتی بر سرودن شعر علی ای همای رحمت

آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند .

حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید . آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند . فرمودند : شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد . حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان ! شهریار این شعر را خواند :

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت

که زکوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی فضای گردان به دعای مستمندان

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم زنوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »

زنوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم , فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست ؟

گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید .

چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .

مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند . حضرت , شاعران اهل بیت را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند . آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم . تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .

آیت الله مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت , معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده , من آن خواب را دیده ام .

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند : یقینا در سرودن این غزل , به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید . البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است .


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:علی ای همای رحمت, توسط عبدالحق
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !

تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:آیینه و شیشه , توسط عبدالحق
پدر و پسري مشغول قدم زدن در كوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و ناخودآگاه فرياد کشید: آآآی ی ی !!
صدایی از دوردست آمد: آآآی ی ی!!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟
پاسخ شنید: کی هستی؟
پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!
باز پاسخ شنید: ترسو!
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم، توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد. پدر توضیح داد: مردم می گویند این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب میدهد.

اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد.

بله ! خواستن تمام چيزهايي كه ما انتظارش را داريم به يك تصوير ذهني ايده آل بستگي دارد. این تصویر ذهنی شماست كه به شما شادی یا غم‌، موفقیت‌، یا شكست‌، خوشبختی و یا درد و رنج را هديه می‌دهد. تصویر ذهنی شما می‌تواند به شما كمك كند تا آنچه را برای رسیدن به شادی و رضایت لازم دارید انجام دهید، می‌تواند به شما كمك كند تا از زندگی خود لذت ببرید، می‌تواند اسباب اعتماد به نفس و اطمینان به كار و فعالیت هایی باشد كه شما برای زمان فراغت خود انتخاب می‌كنید، مصمم بر شاد زیستن شوید، از روی خیرخواهی به ارزیابی خودتان بپردازید، بهترین و طلایی‌ترین لحظات زندگی را در ذهن مجسم كنید و با توجه به واقعیت‌ها، نه خیالات واهی‌، بلكه براساس تصویر مثبت كه از واقعیات زندگی دارید، این تصویر خوشایند از خویش را تقویت كنید.

مراقب باشيد تا تصویر ذهنی خود را جایی گم نكنيد تا بهمراه آن انگیزه خوشبخت شدن را از دست دهيد‌. مواظب خودتان و روحتان و اندیشه‌های قشنگتان باشید‌. نگذارید كه هیچ باد مخالفی ابرهای سیاه را روبه‌روی پنجرهٔ رو به اقبال ذهنتان بیاورد تا موفقيت و خوشبختي در زندگي را آنطور كه مي پسنديد تجربه كنيد!

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:پدر و پسری در کوه, توسط عبدالحق

باسلام

فرارسيدن ماه رجب ماه خدا و ايام با بركت و ليالي پرقدرش را تبريك عرض نموده آرزوي توفيق بر بندگان را دارم


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط عبدالحق

باسلام

فرارسيدن سالروز ولادت ام ابيها  همسر اميرالمومنين و مادر حسنين    حضرت فاطمه زهرا  مبارك باد

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:, توسط عبدالحق

 وصیت نامه الکساندر

پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید.

با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:

من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهید.

فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت: اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.

ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.

مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد.

اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت: من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.

دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.

سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.

منبع: جام نیوز


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:alexander, توسط عبدالحق

 

وطن یعنی کتیبه در دل سنگ

تمدن دین هنر تاریخ فرهنگ

وطن یعنی همه نیک و بهنجار

چه پندار و چه گفتار و چه کردار

به رسم آریایی ها و شیران

به نام نامی مردان ایران

به رسم کوروش آن سردار پیروز

دو صد فرخنده بادا عید نوروز


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:تبريك سال نو, توسط عبدالحق
سلام دوستان

چند وقته سایتی با نام ویکی لیکس با افشای یک سری اسناد که ظاهرا" مورد قبول مردم جهان می باشد محبوبیت زیادی پیدا کرده است.

و چند روز پیش نیز شاهد بودیم مدیر این سایت مانند یک قهرمان توسط وثیقه ای که طرفداران وی به خاطر اطمینان به ایشان برای دادگاه بریتانیا اورده بودند از زندان به طور موقت ازاد شد.

چه سناریوی زیبایی!!!

یکبار دیگر موضوع را بررسی کنید.یک قهرمان حقیقت جو را به بهانه های واهی (فساد اخلاقی و...) به زندان انداختند و می خواهند جلوی حقیقت گویی های او را بگیرند.تنها مردم هستند که می توانند این قهرمان را که جرم اصلی اش حقیقت گویی است نجات دهند.وثیقه ای بسیار گزاف را مردم می پردازند.و قهرمان نجات می یابد!

سناریویی که غربی ها با جلب نظر افکار عمومی به راه انداختند و جالب تر اینکه حتی مخالفان این سایت و کشور های غربی که نیش این سایت به انها نیز خورده سعی در جلب اطمینان مردم به این سایت دارند!!! (مثلا" سکوت در برابر این اسناد و...)

فکر می کنید پس از جلب اطمینان مردم این سایت چه اسناد دیگری را افشا خواهد کرد؟

فکر می کنید انوقت پذیرش اسناد دروغ این سایت راحت تر است یا سخت تر؟

دانشجویان و هموطنان گرامی

در این شرایط که تلاش های زیادی برای ضربه زدن به کشورمان و جلوگیری از حرکت پر شتاب علمی صورت می گیرد ضرورت هشیاری ما دوچندان می باشد

نوشته شده در جمعه بیست و ششم آذر 1389ساعت 19:48 توسط | 3 نظر |
درمتن زیر نتیجه آزمایشات ایجاد محدودیت برای برخی موجودات زنده عنوان شده، بسیار
 
جالب است ، حتما بخوانید، براستی آنچه تا کنون درباره ناتوانی های ما به ما گفته شده
 
چه تاثیر عمیق و پنهانیبر ما ذهن ما داردنتیجه آزمایشات بر حيوانات به سادگی به ما
 
نشان می دهند کهچطور محدوديتهای ذهنی تحميل شده از طرف محیط بر ما تاثیر
 
 می گذارد. آزمایشات انجام شده بر کک، فيل و دلفين مثال خوبیهستند
 
کک‌ها حيوانات کوچک جالبي هستند آنها گازمی گيرند و خيلي خوب می پرند آنها
 
 به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند .اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم
 
 از آن بيرون می پرد . پس از مدتي روی ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم
 
چه اتفاقی رخ مي دهد

کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و  پايين می افتد . دوباره میپرد و

 همان اتفاق مي افتد! اين کار مدتی تکرار میکند . سر انجام در ظرف را بر

می داريم و ککدوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع! سرپوش برداشته شده

 درست است ومحدوديت فيزيکي رفع شده است ولیکک فکر می کند اين محدوديت

همچنان ادامه دارد! فيل‌ها را مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد . پاي فيلهای

سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند می بندند . بچه فيلها را با طنابهای بلند

 و فيلهای بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا

فيلهایپرقدرت به سادگی می توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولی

 اين کار را نمي کنند !   علت اين است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشيده اند

و سعی کرده اند خود را خلاص کنند وسرانجام روزی تسليم شده دست از اين

کار کشيده اند!

از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند ومي ايستند آنها اين محدوديت را پذيرفته اند.

دکتر ادن رايل يک فيلم آموزشی در مورد محدوديتهای تحميلي تهيه کرده است.

 نام اين فيلم "می‌توانيدبر خودغلبهکنيد " است در اين فيلم يک نوع دلفين در

 تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعيماهی که غذای مورد علاقه دلفين

است نيز در تانک ريخته مي شود . دلفين به سرعتماهيها را مي خورد . دلفين

 که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار ميگيرند ولي اين بار در

 ظروف شيشه اي دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس ازبرخورد با محافظ

 شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشدو وجود

ماهيها را نديده مي گيرد . محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخلتانک

به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ دلفين از گرسنگي مي ميردغذاي

 مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را

از گرسنگي مي کشد .

از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است ما 

می توانيم از اينآزمايشات بفهمیم که ما هم محدوديت هايی را می پذيريم که واقعی

 نيستند. به ما می گويند يا ما به خود می گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد واين

برای ما يک واقعيت می شود محدوديتهای ذهنی به محدوديتهای واقعی تبديل می شوند

 و به همان محکمی!

باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که چه مقدار از آنچه ما واقعيتمی پنداريم، واقعيت نيست بلکه پذيرش

ماست؟

 

http://successman.blogfa.com/


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:باور, توسط عبدالحق

 
مسافري خسته كه از راهي دور مي آمد ، به درختي رسيد و تصميم گرفت كه در سايه آن قدري اسـتراحت كند غافـل از اين كه آن درخت جـادويي بود ، درختي كه مي توانست آن چه كه بر دلش مي گذرد برآورده سازد...!
 
وقتي مسافر روي زمين سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب مي شد اگـر تخت خواب نـرمي در آن جا بود و او مي تـوانست قـدري روي آن بيارامد.
 فـوراً تختي كه آرزويـش را كرده بود در كنـارش پديـدار شـد !!!
 
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذاي لذيـذي داشتم...
 
ناگهان ميـزي مملو از غذاهاي رنگارنگ و دلپذيـر در برابرش آشـكار شد.
 پس مـرد با خوشحالي خورد و نوشيد...
 
بعـد از سیر شدن ، كمي سـرش گيج رفت و پلـك هايش به خاطـر خستگي و غذايي كه خورده بود سنگين شدند.  خودش را روي آن تخت رهـا كرد و در حالـي كه به اتفـاق هاي شـگفت انگيـز آن روز عجيب فكـر مي كرد با خودش گفت :  
قدري ميخوابم. ولي اگر يك ببر گرسنه از اين جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـري ظاهـر شـد و او را دريد...
هر يك از ما در درون خود درختي جادويي داريم كه منتظر سفارش هايي از جانب ماست.
 
ولي بايد حواسـمان باشد ،  چون اين درخت افكار منفي ، ترس ها ، و نگراني ها را نيز تحقق مي بخشد.
 
بنابر اين مراقب آن چه كه به آن مي انديشيد باشيد... .
 
 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, توسط عبدالحق

 

 

مرغ و خروسی که به خیر و خوشی

 عقد نموده زن و شوهر شده

اول ماه عسل خویشتن

روی نمودند به اطراف ده

کارگزاری ز ادارات شهر

 از بدی حادثه آن جا گذشت

همچو که افتاد نگاهش به مرغ

 چشم وی از دیدن او خیره گشت

گفت که : ای مرغ تپل ، خوشگلم

 کشته مرا هیکل رعنای تو

جمله کوپن های من کارمند

 باد فدای قد و بالای تو

گر برسد بر بدنت دست من

 جان کنم ای مرغ به قربان تو 

گاه خورم سینه ی چاق تو را

 گاه به دندان بکشم ران تو

چون که شنید این متلک ها از او

 زد به سر شوهر خود ، نو عروس

گفت : چرا بی رگ و بی غیرتی

خاک دو عالم به سرت ای خروس

از چه به آن راه زنی خویش را

 کاش که می مردم از این ماجرا

تو مثلا مرد منی  ؟ بی وجود

 او بخورد سینه و ران مرا؟

گفت خروس ای زن زیبای من

زین سخن او راه کجا می برد؟

چون که ننه مرده بود کارمند

تخم تو را هم نتواند خورد

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:خروس بی غیرت, توسط عبدالحق

 

يكي از مديران سابق در بیرجند با انتقاد از روشنفکران ایرانی و منتقدان خود گفته بود “ اینها شیطان پرستان مدرن اند....برخی قیافه روشنفکری می گیرند، به اندازه یک بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.” پاسخ سیمین بهبهانی به اين مدير:

شنیــدم باز هم گوهر فشــاندی که روشنـــفکر را بزغاله خواندی

ولی ایشــان ز خویشـانت نبـودند در این خط جمله را بیـجا نشـاندی

سخن گفـتــی ز عدل و داد و آنرا به نان و آب مجــانی کشــاندی

از این نَقلت که همچون نٌقل تر بود هیاهــو شد عجب توتـــی تکانــدی

سخن هایت ز حکمت دفتری بود چه کفتر ها از این دفتر پراندی

ولیـکن پول نفـت و سفره خلــــق ز یادت رفت و زان پس لال ماندی

سخن از آسمان و ریسمان بود دریــغا حرفـی از جنــگل نراندی

چو از بزغاله کردی یاد ای کاش سلامـی هم به میــمون میرساندی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:انتقاد, توسط عبدالحق

 

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود.

استاد پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخ نداد.

استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.

دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ همچنان کسی چیزی نگفت.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد!

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:, توسط عبدالحق
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۴:۲۲
 
 
آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود.

فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده!

مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه آن را زیر پا له نکند مسیرش را تغییر داد.

فرشته لبخند زد و تار عنکبوتی از آسمان پایین آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده تا از تار بالا بیایند. اما مرد آنها را به پایین هل داد مبادا که تار پاره شود. در این لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط کرد.

فرشته گفت: افسوس! تنها به فکر خود بودن همان یک کار خوبی را که باعث نجات تو بود ضایع کر

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, توسط عبدالحق

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد