سلام زلزله دیشب که آمدی من و لیلا و حمید را در خواب بردی نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟
دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد ساکتِ ساکت ، برای همیشه همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ، پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ... حمید در زیر اوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس " خویشه گی خاسم " من هستم ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من
می دانی زلزله ، ما که رفتیم ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا ولی ما دیگه نبودیم ، اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم
لودر که می دانی چیست همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند ودر روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم
مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند
وای " باوگم " ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را
نمی دانم زلزله شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند
می دانی زلزله با آمدن تو ، روستای ما را شناختند می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟
راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳ ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟
می دانی زلزله به چه فکر می کنم به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی
و به زنده های لودر و همدلی ندیده به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ، آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند
دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد
می دانی زلزله ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند : " ز" مثل " زندگی"
ارسالی از آقای حسین کشاورز
ادامه مطلب